داد قد قامت مرا آزادگی
از سجود آموختم افتادگی
سجده کردم نفس سرکش رام شد
ربنا گفتم دلم آرام شد
داد قد قامت مرا آزادگی
از سجود آموختم افتادگی
سجده کردم نفس سرکش رام شد
ربنا گفتم دلم آرام شد
چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی
تو صنم نمیگذاری که مرا نماز باشد
سعدی
قابل درگاه حی بی نیاز
هیچ طاعت نیست بهتر از نماز
این عبادت مایه قرب خداست
مونس شب های تار انبیاست
این عبادت مایه غفران ماست
ناجی و کفاره عصیان ماست
گر تعجب می کنی از این بیان
پس برو تنهی عن الفحشا بخوان
این عبادت چون عمود دین توست
شرط ملت مذهب و آیین توست
متقین را زین و منهاج آمده
مومنین را عین معراج آمده
چون شدی آماده غسل و وضو
از معاصی دست و دل اول بشو
خویش را خالی تو از تزویر کن
پس بلند آوازه تکبیر کن
حجت الاسلام بهجتی شفق
جهان مصلاّست
باغ دلارا ، مسجد گلهاست
رواق مسجد ، گنبد میناست
اذان سراید ، کبک خوش آوا
اقامه گوید ، قناری آنجا
مُهر نماز است ، برگ درختان
سَبحة ذکر است خوشة خندان
باغ دلارا ، مسجد گلهاست
نماز گلها ، لطیف و زیباست
بنفشه در کف ، سبو گرفته است
به آبِ شبنم وضو گرفته است
دو چشم واکن ، جهان مصلاّست
کویر و کوه و کران مصلاّست
حجت الاسلام صادقی رشاد
فکرم همهجا هست، ولی پیشِ خدا نیست سجادۀ زَردوز که محرابِ دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟ اندیشه سَیّالِ من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!
از شدّتِ اِخلاصِ من عالَم شده حیران تعریف نباشد، ابداً قصدِ ریا نیست!
از کمّیتِ کار که هر روز سه وعده از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یک ذرّه فقط کُندتر از سرعتِ نور است هر رکعتِ من حائزِ عنوان جهانیست!
این سجدۀ سهو است؟ و یا رکعتِ آخر؟ چندیست که این حافظه در خدمتِ ما نیست
ای دلبرِ من! تا غمِ وام است و تورُّم محراب به یاد خمِ ابروی شما نیست
بیدغدغه یک سجدۀ راحت نتوان کرد تا فکر من از قسطِ عقبمانده جدا نیست
هر سکّه که دادند دوتا سکّه گرفتند گفتند که این بهرۀ بانکیست، رِبا نیست!
از بس که پیِ نیم وَجَب نانِ حلالیم در سجدۀ ما رونق اگر هست، صفا نیست
بَه بَه، چه نمازیست! همین است که گویند راهِ شُعَرا دور زِ راهِ عُرَفا نیست
صلا زدند که برگ صبوح ساز کنید
به ساز مرغ سحر ترک خواب ناز کنید
میخمار شکن میدهند کز سرها
خمار چون شکن زلف یار باز کنید
سرود بدرقهی کاروان شب خوانید
در ای قافلهی صبح پیشواز کنید
به ساز زهره، سماوات میدهد پیغام
که گوش دل به مناجات اهل راز کنید
وضو به چشمهی صهبای صبحدم سازید
به سوی قبلهی میخوارگان نماز کنید
چو بلبلان بهاری به اهتزاز نسیم
هوای شور و نوایی به سوز و ساز کنید
یگانه راز و نیاز قبول اهل دل است
دو گانهای که به درگاه بینیاز کنید
سر نیاز فرود آورید و نذر قبول
به زیر قبهی این بارگاه ناز کنید
نگین خاتم جم در نماز میبخشند
نظر به حلقهی رندان پاکباز کنید
یگانه راز عروج مقام قرب اینست
که از گروه عزازیل احتزاز کنید
به زلف یار اگر دست یافت آه سحر
بسا که پرچم عزت به اهتزاز کنید
یکی است نغمه اگر زخمهها به زیر و بم است
به پردههای حقیقت رهِ مجاز کنید
اگر به ساز دل شهریار گوش دهید
جهان پر از طرب و شور و شاهناز کنید
شاعر: شهریار
یک جام را که خم می کنی هر چه در درون دارد بیرون می ریزد و خالی خالی می شود .
حالا گرفتی چرا به سجده می رویم؟
🔸به سجده می رویم تا هر چه در سر داریم بیرون بریزیم.
🔸بیرون بریزیم نقشه های شوم را...
🔸خیالات واهی و موهوم را...
سر را به زمین چو می نهی بهر نماز
آن را به زمین بنه که در سر داری
کسی که اهل قبله ، اهل نماز و اهل سجده است باید سری خلوت و خالی از هر مکر و حیله و نقشه باشد...
همه جا را سکوت پر کرده من به نرمی نماز می خوانم نور مهتاب روی سجادست لحظه ای سر به مهر می مانم با صدایم که رنگ مهتاب است آسمان را ز دور می شنوم دوست دارم ز روی سجاده با صدایم به آسمان بروم شاپرک های شاد چشمانم می نشیند روی مهر نماز بوی مهتاب را که می شنوند می کنند عاشقانه راز و نیاز بوی مهتاب مثل بوی نسیم از لب پشت بام می گذرد ماه آرام و نرم می آید از لب من، تمام می گذرد می نشیند روی احساسم شاپرکهای شاد چشمانم همه جا را سکوت پر کرده من به نرمی نماز می خوانم جعفر ابراهیمی
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
🔹از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
🔸باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
🔹بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد.
حافظ