سینجیمِ تارکالصلاة در مُدل شیخطوسی از فقهای بنام
شیخطوسی
حالات مختلف تارکالصلاة را استخراج و به ابلاغِ چگونگی برخورد با وی در
هر یک از آن حالات پنجگانه (۱-بیاعتقاد به نماز ۲- بیاطلاع از وجوب نماز
۳- فراموشی و نسیان ۴- ناتوان و بیمار ۵- بیحال و بینشاط) پرداخته است:
از کسی که بدون عذر نماز نخواند تا وقت آن سپری (و نماز قضا) شود، پرسیده میشود: چرا نمازت را قضا کردی؟!
🔸اگر
پاسخ دهد چون نماز واجب نیست و من اعتقادی به وجوب آن ندارم، مرتد شده و
باید کشته شود و اختلافی در این مسئله بین فقها وجود ندارد.
( و پس از
کشتنِ او به علّت ارتداد و خروج از اسلام) بر او نماز میّت خوانده نمیشود و
در قبرستان مسلمانان هم دفن نمیگردد و اموال او به وارثان مسلمان او
میرسد و اگر وارثی نداشته باشد به نظر ما اموال او متعلق به امام ( ظاهراً
مراد معصوم است) و به نظر فقها متعلق به بیتالمال است.
🔸و (اما)
اگر در پاسخ بگوید: نمیدانستم (نماز) واجب است و مانند چنین فردی معذور
است (در صورتی که) مثلا (آن قدر) تازهمسلمان باشد که (زود باشد) بداند
نماز بر او واجب است. پس اگر به وجوب نماز اعتقاد یابد رهایش میکنند
(مجازات نمیشود) و اگر بگوید: به وجوب نماز اعتقاد ندارم، در حکم به قسم
اول (مرتد) ملحق میشود.
🔸و اگر پاسخ دهد: (نماز را) فراموش
کردهام. به او گفته میشود (البته در وقت نماز): حالا که به یاد آوردی
نمازت را بخوان. اگر بگوید: از خواندنِ آن به علّت بیماری ناتوانم، پاسخ
میدهیم: هر طور که میتوانی و حالت به تو اجازه میدهد -ایستاده یا نشسته
یا خوابیده و یا با اشاره- نماز بخوان!
🔸و اما اگر پاسخ دهد: نماز
واجب است و فراموش هم نکردهام و توانِ خواندن آن را هم دارم امّا نشاط و
حالِ خواندن آن را ندارم و آنقدر به تأخیر بیندازد که قضا شود، نهی از
منکر میشود و امر میشود که قضای آن نماز را به جای آورد. و اگر قضا را هم
به جای نیاورد، تعزیر و مجازات ( به کمتر از حد شرعی) میشود. اگر با
تعزیر از ترکِ نماز دست برداشت و نمازش را اقامه کرد تکلیف شرعی او ادا
میشود اما اگر به روش خود (ترک نماز) ادامه داد تا سه بار نمازش قضا و هر
بار بر این کار تعزیر شد، در چهارمین بار کشته میشود به خاطر آنکه از
ائمه روایت شده که مرتکبان گناه کبیره در چهارمین بارِ ارتکاب کشته
میشوند. (با این استدلال که) این روایت عام است و شامل همهٔ گناهان کبیره
(و از جمله ترک نماز) میشود.
و البته چنین کسی قبل از کشتن، امر به
توبه میشود اگر توبه کرد (و نماز خواندن از سر گرفت، کشته نمیشود) و اگر
از توبه سر باز زد، کشته میشود و (همچون دیگر مسلمانان) کفن شده و نماز
میّت بر او خوانده میشود و اموال او نیز بین ورثهٔ مسلمانِ او تقسیم
میگردد و اگر وارثی نداشت اموالش به امام تعلق خواهد گرفت و در گورستان
مسلمانان دفن خواهد شد.
متن اصلی:
من ترک الصلاة لغیر عذر
حتى خرج وقتها قیل له: لم ترکتها. فإن قال: لأنها غیر واجبة وأنا لا أعتقد
وجوبها فقد ارتد ووجب علیه القتل بلا خلاف، ولا یصلی علیه، ولا یدفن فی
مقابر المسلمین، ویکون ماله لورثته المسلمین. فإن لم یکن له ورثة کان
للإمام عندنا، وعند الفقهاء لبیت المال، وإن قال: ما علمت وجوبها و مثله
یعذر مثل أن یکون قریب العهد بالإسلام عرف أنها واجبة علیه. فإن اعتقد
وجوبها ترک، وإن قال: لا أعتقد وجوبها لحق بالقسم الأول: فإن قال: نسیتها
قیل له: صلها الآن فقد ذکرتها فإن قال: إنا عاجز عنها لعلة. قلنا: صلها على
حسب حالک قائما أو جالسا أو مضطجعا أو إیماء على حسب طاقتک فإن قال: هی
واجبة، وأنا ذاکر وعلى فعلها قادر لکنی لست أنشط لفعلها أو أنا کسلان عن
إقامتها وأقام على ذلک حتى خرج وقتها أنکر علیه ذلک وأمر بأن یصلیها قضاء.
فإن لم یفعل عزر فإن انتهى وصلى برئت ذمته فإن أقام على ذلک حتى ترک ثلاث
صلوات وعزر فیها ثلاث مرات قتل فی الرابعة لما روی عنهم علیه السلام أن
أصحاب الکبایر یقتلون فی الرابعة، وذلک عام فی جمیع الکبایر ولا یقتل حتى
یستتاب فإن تاب وإلا قتل وکفن وصلى علیه وکان میراثه لورثته المسلمین فإن
لم یکن له وارث مسلم کان للإمام ویدفن فی مقابر المسلمین.
(المبسوط - الشیخ الطوسی - ج 1 - ص 128 – 129)
فاضل اردکانی از علمای بزرگوار
باتقوا و مقدس معاصر میرزای شیرازی بود.
.
روزی پس از نماز مغرب و عشا، شامش را خورد
و با همان لهجه یزدی اش گفت:
نماز خوبی خواندیم،
شام خوبی هم خوردیم،
یک مردن خوبی هم بکنیم
و
همان شب از دنیا رفت؛
آماده و آسان.
.
.
از حضرت امیرالمومنین علیه السلام سوال شد
مقصود از آمادگی و استعداد مرگ چیست؟
فرمودند:
انجام واجبات و دوری از محرمات
و دارا بودن مکارم اخلاقی
و پس از این امور دیگر باکی از مرگ نیست.
قال الامام الحسن علیه السلام :
♦️اهْلُ الْمَسْجِدِ زُوّارُ اللهِ وَ حقٌ عَلَی الْمَزُورِ اَلتُّحفَةُ لِزائِرِهِ.
♦️اهل مسجد زائران خدا هستند و بر زیارت شونده است که به زائرانش هدیه ای بدهد.
«کلمة الامام الحسن، ص 41»