نماز باحال
سه شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۰۲ ب.ظ
یک ساعتى مانده به اذان صبح، جلسه تمام شد، آمدیم گردان. قبل از جلسه همه رفته بودیم شناسایى. عبدالحسین طرف شیر آب رفت و وضو گرفت. فشار کار، بیشتر روى او بود و احتمالاً از همة ما خستهتر؛ اما بعد از اینکه وضو گرفت شروع به خواندن نماز کرد.
ما همه به سنگر رفتیم تا بخوابیم. فکر نمیکردیم او حالى براى نماز شب داشته باشد؛ اما او نماز شب را خواند. اذان صبح همه را براى نماز بیدار کرد: بلند شین نمازه. بلند شدیم؛ پلکهایمان را به هم مالیدیم؛ چند لحظه طول کشید. صورتش را نگاه کردم؛ مثل همیشه میخندید. انگار دیشب هم نماز باحالى خوانده بود. دیگر رویمان نشد که به خوابمان ادامه دهیم!
منبع : سعید عاکف، خاکهای نرم کوشک
۹۶/۰۱/۱۵